35maybe 36
 
 
 

https://bayanbox.ir/download/3757455455200755621/Minds-Machines.mp3

 |+| نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۳ساعت 9:30  توسط محسن  | 

احساس میکنم که یکم حالم دگرگون شده و از وقایع اطرافم تاثیرپذیری گرفتم....
تنها جایی که احساس میکنم شاید کمی حالم رو بهتر کنه اینجاست تا یکم بنویسم و عقده های درونی ام رو خالی کنم....
امروز بطور رسمی میرم که کلاس زبان المانی ام رو شروع کنم...
احتمالا یکم هم بخاطر اون هیجان دارم....
آخ که الان دلم میخواست پرواز کنم...کوه باشم...دریا باشم...بیابون باشم...شایدم یکم خودکشی....

نه که هیجان ندارم اصلاااا...یکم ادرنالین تولید کنم...

حس کار کردن ندارم...

احساس میکنم ادم های اطراف مثل زالو هستند...

هیشکی دنبال کار کردن نیست...

همه دنبال یللی و تللی هستند...عجب جمله ای گفتم باریک ا... به خودم....

خب دیگه اینم از محیط کار... فکر کنم به اندازه کافی حوصله ی سر رفته ام سرجاش اومد....

یا علی...

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۴۰۰ساعت 11:20  توسط محسن  | 

وقتی بی خواب میشی و میای پای لپ تاپ...دنبال فیلم آنلاین میگردی که ببینی..اینترنت یاری نمیکنه...فیلتر شکن یاری نمیکنه...هرچیزی رو دوست داری سرچ میکنی...ناخودآگاه یاد دوران دانشگاه می افتی...سال 87...اونموقع ها تازه کامپیوتر خریده بودم...تازه اینترنت هم گرفته بودم...آرشیو هام رو پاک کردم و اگه بودند گواه این بود که هر شب میامدم اینجا و می نوشتم از هر چیری که دوس داشتم....نمیدونم چرا امشب دلم خواست بیام و اینجا و دوباره بنویسم....شاید بخام یه تکونی به خودم بدم و دغدغه هام رو بیام اینجا دوباره خالی کنم...عقده های روحیم..جسمیم...و خیلی چیزهای دیگه...

دکمه های کیبورد لپ تاپ رو نگاه میکنم...فکر میکنم...خب؟الان چی بنویسم؟نمیدونم...دست میره به سمت حروف...از بچه هایی که اینجا باهاشون دوس شدم...از جنوب...از شمال...از شرق و از غرب...شاید دوباره دوستای جدیدی پیدا کنم...شاید...ولی نه من دیگه اون ادم سابق نیسم...اون انرژی پاک و فراون...

روزگاره عجیبیه...قبول دارین؟کاشکی زندگی یه دکمه داشت میزدی به اون تاریخی که میخای برمیگشتی و از نو زندگی میکردی...اونجور که دلت میخواست...

نمیدونم شاید هم الان برگشتیم و خودمونم خبر نداریم...

اگه بخام بنویسم تا صبح باید بگیرم بنویسم...اینقدی که حرف تو دلمه که تو این 15 سال ننوشتم...

بازم میام به اینجا...اسمش رو میزارم اتاق خلوت...
تو اتاق خلوت هر کاری دوس داشته باشم میکنم....

هر کاری رو...

 |+| نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۰ساعت 0:3  توسط محسن  | 

اینجا دیگه نیستم

خیلی وقته ک نیستم

آرشیوام ک پاک شد دیگه نیسم

 

 |+| نوشته شده در  سه شنبه یازدهم تیر ۱۳۹۸ساعت 23:20  توسط محسن  | 

اینجا دیگه نیستم

خیلی وقته ک نیستم

آرشیوام ک پاک شد دیگه نیسم

 

 |+| نوشته شده در  سه شنبه یازدهم تیر ۱۳۹۸ساعت 23:20  توسط محسن  | 
سلامی دوباره

بقول بچه ها همه جوره میخوامت خدا جون

 |+| نوشته شده در  دوشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۷ساعت 13:24  توسط محسن  | 
بازم سلام

من اومدم دوباره پر قدرت...

اولین پست بعد از مدت ها دوران سخت

 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۵ساعت 21:14  توسط محسن  | 
هنوزم خودم رو کامل نشناختم....

پس دنبال چیزی نگرد

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۵ساعت 18:40  توسط محسن  | 
زندگی خیلی بالا و پایین داره

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۵ساعت 18:37  توسط محسن  | 
  بالا